كرامت و آزادی انسان در قرآن
چكیده
در توصیف شخصیت و كرامت انسان از دو جهت میتوان سخن گفت،یكی درباره داشتهها و ظرفیت وجودی كه از آن تعبیر به كرامت ذاتی میشود و یكی از بایدها و نبایدهایی كه آن داشتهها را تقویت میكند و به كمال میرساند. بیشترین سخن پیشینیان درباره كرامت، درباره بایدهای اخلاقی بوده، در حالی كه باید انسان را شناخت و ساختار هستیشناسانه او را كاوید و براساس آن نتیجهگیری كرد،از اینرو مهمترین مباحث این نوشته به مبانی كرامت انسان در قرآن و پیامدهای توجه به كرامت میپردازد و آنگاه نسبت آزادی با كرامت مورد توجه قرار میگیرد و مبانی این نسبت را در فرهنگ قرآنی میكاود و در نهایت به عامل بیتوجهی به كرامت و دغدغههای آینده بشریت بویژه بحران معنویت،كه خطر جدی بشریت محسوب میشود و كرامت انسان را تهدید میكند مورد بحث قرار میدهد یادآور میشود و راه حل بشریت را آزادی و معنویت میداند.
كلید واژهها:انسان،كرامت،آزادی،معنویت،بحران معنویت.
مقدمه
آیا حقیقت انسان چیست،آیا انسان چه هنگامی احساس خوشبختی میكند.در كجا میتواند بگوید به قلههای پرشكوه هستی و آرزوهای خود دست یافته است.آیا در مسیر معینی میتواند به آرمانهای سعادت آفرین خود برسد.تاریخِ انسان به ما میگوید: انسان همواره در پی ناكجا آباد خوشبختی بوده و راههای بسیاری را تجربه كرده،اما همیشه موانع بیرونی و درونی فراوانی بر سر راهش قرار گرفته و او را از رسیدن به آن ناكام كرده است. گاه نمیداند كه چه باید كرد،چگونه موانع را برداشت و با چه شیوهای با مانع تراشان مبارزه كرد.اما مهم این است كه خواهان آگاهی است.توانایی برای مبارزه را دارد، پیامبران بزرگ و مصلحان گرانقدری به كمك او شتابیدهاند و راه را از چاه نشان داده و سنگها از راه او برداشتهاند.
این آگاهندگان و راهنمایان به موازات رشد انسان و رخ نمودن موانع جدید عمل كرده و با تلاش خستگی ناپذیر و صادقانه انسان را یاری رسانده تا كاروان بشریت به جایی برسد كه بتواند با كوله باری از دانستهها و تجربهها، روی پای خود بایستند.
در میان پیامبران بزرگ در فرجام نبوت آن كس بیش از همه با رسایی و شفافیت از جایگاه انسان سخن گفته، ظرفیتهای وجودی او را نشان داده و حقوق انسانی او را یادآور شده و دفاع كرده، پیامبر اسلام و كتاب آسمانی وی قرآن كریم است. این برای مسلمانان جای بسی افتخار است، كه اگر اُمانیسم با داعیهای محدود از انسانگرایی در سدههای اخیر در غرب سربرآورد و شعار اصالت انسان را سر داد، در چهارده قرن پیش شخصیتی در جزیرة العرب و در بطن توحش جاهلی، جنگ و خونریزی، ستم و نادانی و تحقیر انسانیت، از كرامت وجودی او سخن گفت و او را به ارزشهای والاتر از آنچه خود میشناخت و در نهاد او نهفته بود فراخواند و راههای رسیدن به كمال و آرمانهای سعادت آفرین نشان داد و از انسانگرایی و اصالت انسان به ابعاد خاصی تأكید نكرد، بلكه همه جنبههای وجودی او را نشان داد.
شگفت آنكه راههای او تنها به روشهای درونی و خودسازی بسنده نمیشدند. كامیابی انسان را در این نمیدانست كه نفس خود را آزاد كند، او به خوبی میدانست كه موفقیت انسان و رسیدن به آرزوهای حقیقی از درون و بیرون انجام گرفتنی است.
باید از بیرون هم آزاد باشد و جهل و استبداد و تحمیق، فقر، بیعدالتی را نابود سازد و هم از درون شرایط و زمینههای خلاقیت فراهم شود تا بتواند ابراز وجود كند و استعدادهای خود را شكوفا سازد و به تعالی برسد.از این رو در سایه حقِ انتخاب و اراده و معنویت آموزههایی را یادآور شد، گویی میخواست از درون و بیرون،زورگویی و زورپذیری، ذلتخواهی و ذلتپذیری، شیطانگرایی و شیطان صفتی، استثمار و استعمار رهایی یابد و به قلههای پرشكوه هستی صعود كند ،كرامت وجودی را با تقویت خرد، ایمان، تقوا، برخورداری آرامش روحی تعالی بخشد و نمادهای اجتماعی آن یعنی عدالت اجتماعی،آزادی و رفاه اقتصادی و برقراری امنیت را شرط ضروری كرامت دانست.
آنچه در این نوشته دنبال میشود، جهت دوم یعنی كرامت ذاتی انسان است. سوگمندانه آنچه تاكنون درباره كرامت وجودی و جایگاه والای انسان از منظر قرآن سخن گفته شده یا برای نتیجهگیری در گفتمان اخلاقی و بایدها و نبایدها تربیتی است، یعنی چون این انسان دارای چنین ظرفیت هستی شناسانهای است، كه میتواند به انسانیت برسد و كسانی به مقام انسان كامل رسیدهاند دارای كرامت است، قهراً درباره كرامت وجودی با نگاه اجتماعی و حقوقی سخن گفته نشده و این نكته مطرح نشده كه اگر مقام و موقعیت انسان در ذاتش چه ارزش و جایگاهی دارد،پس دارای حقوق و مرتبهای است كه نمیتوان مانند سایر موجودات برخورد كرد و یا كسانی اصولاً به كرامت وجودی نپرداختهاند و هر چه سخن گفتهاند،درباره ارزش انسان در صورت فعلیت یافتنهای اخلاق و وارستگی به فضائل است.
از این رو،رویكرد این رساله كاوش برای نشان دادن چیستی كرامت و مبانی قرآنی آن با تأكید بر آثار و پیآمدهای چنین جهانبینی و نگرشی اجتماعی درباره انسان است و آنگاه نسبت آزادی با كرامت به عنوان یكی از راههای پاسداشت كرامت وجودی و فلسفهٔ كرامت كاویده میشود و راهیابی به كمالات از این طریق نشان داده میشود و مسائلی كه مربوط به این موضوع است، مانند مبانی این نسبت در قرآن،دلایل اهمیت آزادی در حفظ كرامت،نسبت میان آزادی و دینداری و مبانی آزادی از منظر قرآن و پیآمدهای بیتوجهی به این بخش از كرامت كنكاش میشود و از مشكلاتی كه جوامع مسلمان از آن رنج میبرند سخن گفته خواهد شد.
چیستی كرامت
از آنجا كه سخن درباره كرامت انسان است،بایسته است كه روشن شود این كرامت چیست و كرامت ذاتی با كرامت فعلی چه تفاوتی دارد.
راغب اصفهانی كرامت را از دو جهت معنا میكند، كرامت خداوند و كرامت انسان، نام احسان و نعمتهایی كه خدا میدهد و ظهور میكند، كرامت:فانّ ربی غنی كریم.(نمل،27/40) و در جایی كه بخواهد انسان توصیف شود، نام آراستگیها و افعال نیكی كه از او آشكار میشود،كرامت گفته میشود ولی درباره او كریم نمیگویند.سپس راغب میگوید:واژه كرامت معنای عامی دارد و هر چیزی كه در جای خودش شرافت و بزرگی داشته باشد، كرامت میگویند به همین دلیل خداوند درباره گیاهان میگوید:فأنبتنا فیها من كل زوج كریم.(لقمان،31/10) درباره زراعتهای خوب و ماندگار میگوید:و زروع و مقام كریم.(دخان،44/26) اكرام و تكریم،چیزی است كه به انسان نفعی و فایدهای برسد اكرام میگویند،نفعی كه در آن پیچیدگی و مانع نباشد.1
مفهوم كرامت در قرآن
اما در حقیقت كرامت در قرآن وصف و حالتی است كه ممكن است:
1.مبتنی بر ذاتی باشد كه وصف دائمی است، اگر گیاه توان ماندگاری و رشد و توسعه داشته باشد،كرامت دارد:عرش كریم (مؤمنون/116) فرشته كریم (یوسف/31) رسول كریم (تكویر/19، دخان/17)، نمونههایی از اوصاف كرامت است.
2.و گاهی مبتنی بر افعالی است،مثل عطای نعمت،جود بیمقدار(نمل/40) رسول كریم در حق پیامبر(حاقه/40) یكی انسانی شریف، آراسته به فضائل، یا كسی كه خداوند او را منزلت بخشیده (دخان/17) كه كاری انجام میدهد كه خبر از كرامت عامل میدهد.
بنابراین، كرامت یا صفت شرافت،بزرگواری،ارزش جایگاه و یا فعلی است كه دارای شرافت و بزرگواری است:فاماالانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه فیقول ربی اكرمن(فجر،89/15) یعنی فعل انجام داد،جود و سخایی كرد.اكرمی مثواه (یوسف،12/21) یعنی یوسف را در منزلت نیكویی قرار داده است.
در قرآن كریم آمده:زوج كریم (شعراء/7) رزق كریم (انفال/4، حج/50، نور/26، نباء/4) مقام كریم (شعراء/58) اجر كریم(یس/11) ظل و سایه كریم(واقعه/44) قول كریم (اسراء/23) كتاب كریم(نمل/29) عزیز كریم (دخان/49) استعمال شده و همه دلالت بر همین معنا و صفت دارد.2
از این رو، وقتی درباره كرامت انسان سخن گفته می شود، سخن درباره افعال انسان نیست،سخن درباره خصوصیت و صفات انسان است.از ویژگیهایی است كه باعث شرافت،ارزش و گرامیداشت آن شده است.
با آنچه توضیح داده شد، تفاوت كرامت ذاتی با كرامت فعلی هم روشن میشود، زیرا اگر درباره ارزش چیزی سخن گفته میشود،مربوط به وصف ثابت نوع باشد،و خصوصیات و عوارض تأثیری در آن به جای نگذارد و در هر حال و شرایطی آن صفت دوام داشته باشد، مربوط به ذات میشود و اما اگر ارزش و بزرگی به فعل مربوط شد، مانند سماحت، سخاوت و رشادت كه شخص در اثر انجام كار و مداومت بر آن، ارزشمند میشود،خواه ناخواه این ارزش فعلی و ناظر به وصفی است كه شخص پیدا كرده است. به همین جهت سخن درباره كرامت انسان ناظر به وصف ثابت و نوع و ارزشگذاری جنس است و اگر سخن درباره افعال و كارهای آینده باشد،چون انسان دارای حالات مختلف و در ادوار متفاوت میشود،نمیتوان آن وصف را به همه انسانها و همه حالات منطبق كرد.از سوی دیگر درباره توصیف شخصیت و حقیقت و كرامت خود انسان و درك آرزوهای سعادت آفرین، از دو جهت میتوان سخن گفت، یكی دربارهٔ شخصیت و مقام و كرامتی كه در نهاد انسان گذاشته شده است و دیگری از جهت افعال و رفتارهایی كه انجام میدهد.
به عبارت دیگر،یكبار از بایدها و نبایدهایی سخن گفته میشود كه این موجود زمینه پذیرش دارد و میتواند استعدادهای او را شكوفا كند و آراستگی به ارزشهایی ببخشد و تعالی انسانی او را بارور كند،گسترش دهد و شخصیت او را پایدار سازد تا در برابر تهاجمات درونی و بیرونی ایستادگی كند.در این صورت،این قدرت پایداری به این خاطر است كه بشر در زندگی با بحرانهایی مواجه است كه انسانیت او را خدشهدار میكند.به این معنای اخلاقی،فقدان كرامت،دنائت،پستی و فرومایگی را به دنبال خود دارد.در برابر،كسی كه متصف به ارزشهای اخلاقی میشود و خود را تربیت میكند، موجود كریم میشود.تنها با شناخت حقیقت وجودی و یافتن استعدادها و تواناییها به آراستگی و تهذیب نفس و سیر و سلوك به این مرتبه میرسد و با اعتلای روحی و ارجمندی فراطبیعی به كرامتهای والا میرسد.
بیگمان در فرهنگ آموزههای قرآن، بخشی از مباحث كرامت،ناظر به این جهت اخلاقی است.بر این اساس آیات فراوانی راههای رسیدن به كمال هویتی انسان و قوس صعود را نشان میدهد و كسان بسیاری وقتی درباره كرامت سخن میگویند،از این جهت كرامت انسان را كاویدهاند و راهها و روشها و تجربهها و الگوها را نشان دادهاند.
بر طبق این الگو كرامت،به معنای اصالت،شرافت،بزرگواری و بزرگ منشی میباشد و انسان در صورتی انسان است كه پستی و فرومایگی نداشته باشد، وصف باید و نباید اخلاقی است كه انسان میتواند خود را آراسته به آن كند و تا وقتی زمینه و استعداد آن را نداشته باشد، نمیتواند چنین وصفی پیدا كند.مثلاً تعبیرهایی مانند:ان اكرمكم عنداللّه اتقاكم(حجرات،49/13) پروا داری بیشتر،كرامت بیشتر را برای انسان ارمغان میآورد،ناظر به همین معنا است.
چنانكه داشتن سماحت و شرح صدر و گذشت و سختگیری نكردن نگرهٔ دیگر از وصف كرامت است:و اذا مروا باللغو مروا كراماً.(فرقان،25/72) یعنی كریم و با كرامت بودن وصفی برای انسان خود گذشته و بردبار نسبت به سخن دیگران است. چنانكه موفقیت شیطان در رام كردن انسان و تابع وسوسههای خود قرار دادن ریشهكن كردن همین كرامت و شخصیت وجودی انسان میشود:قال ارأیتك هذا الذی كرمت علی لئن اخرتن الی یوم القیامة لاحتنكن ذریته الا قلیلا.(اسراء،17/62) شیطان گفت به من بگو این كسی را كه بر من كرامت بخشیدی، برای چه بود؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی قطعاً فرزندانش را جز اندكی،ریشه كن خواهم كرد.
و آیات دیگری كه در همین سیاق است و مفاد كرامت اخلاقی را بیان میكند و علمای اخلاقی از همین زاویه به مسئله كرامت پرداختهاند و عارفان مسلمان در توصیف كرامت در این باب داد سخن دادهاند.محمود شبستری در این باره میگوید:
كرامت تو انـدر حـق پرستـی است جز این كبر و ریا و عجب و پستی است
كرامات تو گر در خود نمایی است تـو فـرعـونی و این دعـوی خدایی است
كـسی كو راست بـا حـق آشـنـایی نـبـایـد هـرگـز از خـود نـمایی.3
بنابراین مفهوم،كرامت همواره با دو جهتگیری پرسش برانگیز است. از چیزهایی كه در ذات انسان نهفته است و ناظر به صفات و افعال آینده او نیست از این جهت به لحاظ ساختار هستی شناسانه سخن گفته میشود و گروه،قشر،مذهب،منطقه جغرافیایی،رنگ پوست،حزب سیاسی،وابستگی فرهنگی،در آن دخالتی ندارد و تا وقتی كه آن وصف كرامت آفرین را داشته باشد،بهایی دارد و حقوقی را از دیگران میطلبد و بر آن آثاری مترتب میگردد.و مفهوم كرامت از بُعد دیگری مطرح است و آن صفت فعل است،نه صفت ذات و مترتب بر تربیت،خودسازی و تحقق یافتن مراتب كمال است. البته4 تأكید میشود آنچه در این مقاله دنبال میشود، بخش نخست آن یعنی كرامت ذاتی است و تمام مطالبی كه درباره مبانی كرامت و پیآمدهای توجه به كرامت گفته میشود فقط كرامت ذاتی است.
مبانی كرامت انسان در قرآن
سخن درباره مبانی كرامت از منظر قرآن از این جهت دارای اهمیت است كه جایگاه و ارزش وجودی انسان را گذشته از تعلقات نژادی، دینی و جغرافیایی نشان دهد و بگونهای توصیف كند كه ناظر به ساختار هستی شناسانه او باشد و این اوصاف تنها برای انسان ذكر شده و هیچ قیدی و شرطی برای آن تعیین نشده است. به عبارت دیگر این مبانی در صورتی میتواند مهم باشد كه بتواند در توصیف انسان از آن جهت كه انسان است،ارزشهایی را مطرح كند كه در موجودات دیگر وجود ندارد و برای او حقوقی را قائل شود كه برای انسانیت معنیدار است.در این باره باید اذعان كرد كه هیچ مكتبی مانند اسلام و كتابی مانند قرآن در این باره سخن نگفته و دغدغه برای ذكر آن نداشته است.قرآن كریم از جایگاه وجودی، از منزلت،نسبت او با هستی جهان،موجودات دیگر،ظرفیت،استعداد و دانستنیهایی سخن گفته و تركیب او را یادآور شده،كه در میان موجودات مانندی ندارد،شیوه برخورد و تعامل با او مانند دیگر موجودات نیست و شرایط وجودی متفاوتی دارد.
در این بخش طی چند فراز این آیات را كه نشانگر ارزش وجودی و داشتن كرامت ذاتی است مطرح میسازیم و مقایسهای با توصیف موجودات دیگر میاندازیم تا روشن شود، كه افزون بر نگرش متفاوت،ویژگیها و شرایط و حقوق و بایدهاو نبایدهای اجتماعی متفاوتی دارد.
اما در آغاز لازم است روشن شود كه فلسفه كرامت انسان در قرآن چیست و چه نكاتی در آیه كرامت بیان شده است:
و لقد كرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی كثیر ممن خلقنا تفضیلاً.(اسراء،17/70)
ما فرزند آدم را گرامی داشتیم و او را در خشكی و دریا به حركت در آوردیم و به آنها از روزیهای پاكیزه بخشیدیم و بر بسیاری از آفریدههای خود برتری دادیم.
در این آیه چند نكته بیان شده است:1) این كرامت از آن فرزندان آدم است و شامل همه آنان میشود. قید مؤمن، مسلمان، حتی انسان را نمیآورد. 2) برای این موجود گرامی داشته شده، امكانات، وسائل، فرصت حركت و جابجایی و رزق پاكیزه بخشیده است.3) به جز گرامی داشتن،بر بسیاری از آفریدهها برتری داده است كه نشان میدهد كرامت به جز برتری است.
به عبارت دیگر،تكریم انسان،نهادن ویژگیهایی است در این موجود كه در دیگران نیست و امر اعتباری و تنها احترام نیست.دادن چیزهایی است كه در دیگر موجودات است،اما در انسان بیشتر و كاملتر وجود دارد در موجودات دیگر نیست.از این رو تكریم، معنایی است درونی كه به دیگری كاری ندارد و تنها آن موجود شرافت و عنایت پیدا كرده است.
و شامل همه حتی مشركین و كفار میشود، بر خلاف تفضیل كه در مقایسه و اشتراك ارزیابی میشود.5
اكنون این پرسش مطرح است،این ویژگیها چیست كه كرامت انسان بر آن متوقف شده و فلسفه كرامت و ارزشگذاری انسان معرفی شده است.با ارزیابی شخصیت انسان احتمال دارد، كه امتیاز ویژه انسان كه در میان موجودات زمینی وجود دارد، عقل باشد، یا عقل و اراده و یا ایمان و كمالات معنوی.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان6 وجه كرامت ذاتی انسان را عقل میداند، در حالی كه عقل صفت ممتاز انسان از موجودات زمینی هست،اما نسبت به ملائكه نیست در صورتی كه صفت ممتاز انسان عقل و اراده و حق انتخاب است.ممكن است كسی بپرسد از كجای آیه استفاده میكنید كرامت انسان به تعبیر علامه طباطبایی عقل است و به نظر نویسنده اراده و حق انتخاب است و نمیتواند ایمان و كمالات معنوی باشد.
باید پرسید عامل كرامت انسان چه چیزی میتواند باشد كه نه در موجودات ارضی وجود دارد و نه در موجودات سماوی.تفاوت جمادات،نباتات و حیوانات با انسان در چیست.ملائكه اللّه و عالم ارواح در آسمانها چه چیزی ندارند كه باعث خضوع و كرنش آنها نسبت به انسان شده است؟ جن هر چند برخی خصائص عقلی را دارد،آن گونه كه از برخی آیات قرآن استفاده میشود كه ایمان میآورند،اما در آنها خلاقیت ذاتی و پذیرش مسئولیت و توسعه مادیت و معنویت دیده نمیشود، اما در انسان وجه جامعی دیده میشود كه از سویی ملكوتی است و از سویی ناسوتی است.علامه طباطبایی فلسفه تكریم را اختصاص یافتن چیزی میداند كه در انسان دیده میشود كه در دیگران یافت نمیشود، به عبارت دیگر ایشان از روش سبر و تقسیم در پی اثبات دلیل كرامت است:
انسان بواسطه عقل ویژگی در میان موجودات هستی دارد كه باعث برتری و افزایش بر دیگران در صفات و احوال و كارها می شود.7
ولی در حقیقت زندگی انسان از این جهت با زندگی سایر جانداران فرق دارد كه حیوانات به حكم غریزه زندگی میكنند،اما انسان عقل و اراده دارد و با نیروی ابداع و ابتكار كار میكند.انسان نه تنها بر خود حق دارد و مسئولیت شناسی حتی بر دیگر موجودات هم حق دارد:انكم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم،8 به همین دلیل كه عقل دارد،اراده دارد،ابداع وابتكار دارد،مسئولیتشناسی و مسئولیتپذیر است،به همین دلیل هم كرامت دارد.
بنابراین فلسفه كرامت انسان از سوی خداوند داشتن اراده و اختیار و توانایی حق انتخاب و ابداع و ابتكار و بیان خواستهها،نطق،خط،تسلط بر دیگر موجودات است. البته اموری كه با داشتن عقل تناسب دارد و این نكته با استفاده از سبر و تقسیم و مقایسه میان انسان با موجودات و آیات قرآن استفاده میشود.زیرا خداوند تكریم انسان را امر اعتباری و تصادفی قرار نداده و بلكه نسبت به واقعیت و حقیقتی از ذات انسان و تكوینی قرار داده است.و از طرفی این اوصاف را اختصاص به انسانی چون مؤمن قرار نداده و در مقام بیان آنها به طور مطلق سخن گفته و به ذات انسان وابسته ساخته است.و اگر در انسان سلبیات بسیاری نسبت به پذیرش انسان و تخلفات و نافرمانیهای وی دیده میشود، اما در برابر انسان ابتكارات و خلاقیتهای بسیاری در كشف پدیدهها و بكارگیری طبیعت و در نوردیدن جهان آفاق دارد و باز آفرینی و نوآوری و شناخت طبیعت و خدمت به جامعه انجام داده كه بینظیر است.9
و به همین دلیل كرامت انسان به ذات او تعلق میگیرد و از همین جهت موجود ممتاز و انحصاری است و نمیتواند كرامت او ناظر به كمالات معنوی و فعلیت انسان در آینده باشد.همین كه چنین استعدادی در كلیت دارد، جامعه انسانی ارزش بیشتری از موجودات دیگر دارد،هر چند در میان آنها ضایعات،آفات و انحرافاتی دیده میشود.
قابل التفات است، آیاتی كه مورد بررسی قرار میگیرد، به دو جهت دلیل و شاهد بر كرامت انسان است، یكی از این جهت كه بیانگر وضعیت ذاتی انسان است. و برخی به این دلیل مبنای كرامت قرار گرفتهاند كه اگر انسان كرامت نداشت و كرامت او ذاتی نبود، این گونه جهان را برای او آماده نمیكرد و این گونه حقوق و ارزش اجتماعی قائل نمیشد و برای انسان از آن جهت كه انسان است حریم تعیین نمیكرد و سرمایهگذاری نمیكرد، چیزی كه مانندش در سایر موجودات دیده نمیشود و به عبارت دیگر ما گاهی از اینكه خداوند انسان را خلیفه و امانتدار و دارای علم ویژه و مثل اعلا قرار داده میفهمیم كرامت ذاتی دارد و گاهی از اینكه فرشتگان به او سجده كردند، موجودات جهان در تسخیر اوست و حیات مادی و معنوی او ارزش دارد، میفهمیم كه انسان كرامت دارد. به هر حال به بررسی این آیات میپردازیم.
1.مسجود فرشتگان
یكی از مبانی كرامت و از نشانههای ارزش وجودی انسان در قرآن، سجده فرشتگان برانسان است.خداوند در سوره اعراف میفرماید:
ولقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس.(اعراف،7/11)
خداوند در آغاز انسانها را آفریده،سپس به او صورت انسانی داده و در همین صورتگری بوده است كه خواسته او را خلیفه در روی زمین قرار دهد.(بقره،2/30) و از تعبیر جعل به جای خلق استفاده برده و آنگاه به ملائك دستور داده تا انسان را سجده كنند،از این آیه نه تنها استفاده میشود كه انسان و نه آدم دارای مقام والا ومتعالی است،بلكه برتری انسان بر ملائكه نیز استفاده میشود، زیرا اگر موجودی كاملتر از ملائكه و افضل بر آنها نبود، درست نبود كه وجود كامل بر وجود ناقص خضوع و كرنش كند.نكته دیگر آنكه هر چند ملائكه در آغاز نسبت به خلیفه شدن انسان اعتراض داشتند،اما پس از آنكه معلوم شد انسان با همه اوصاف و خصوصیات بشری همچون فسادگری و خونریزی،باز ویژگی دارد كه ناچار به اعتراف قصور فهم خود است، آنگاه كه خداوند دستور به سجده میدهد،بلافاصله آنها هم (فسجدوا)سجده میكنند و این برتری را میپذیرند.نكته سوم آنكه در سجده ملائك نه آدم خصوصیتی نیست تا كرامت برای آدم تنها ثابت شود، چون جعل خلیفه ناظر به انسان است وكرامت از بنی آدم است،دلیلی ندارد كه كرنش و خضوع مخصوص آدم باشد،بویژه آنكه آیهٔ فوق (اعراف/11) سجده به آدم پس از آن مطرح می شود كه خداوند در خطاب به همه انسانها و از باب ذكر نعمت و امتنان میگوید:خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا،یعنی سجده ملائكه به عنوان پدیدهای تاریخی بوده و در پدیدههای تاریخی عینیت لازم است.
در آن زمان به جز آدم كس دیگر نبوده است. نكته دیگر و شاهد بر عمومیت سجده تعبیراتی است كه در سوره حجر بیان شده است.در آنجا مسئله به صورت كلی آمده است:و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حمأ مسنون(حجر،15/26) و اذ قال ربك للملائكة انی خالق بشراً من صلصال من حمأ مسنون.فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین.(حجر/28ـ29)
یعنی سجده ملائكه جنبه شخصی نداشته و ناظر به كلیت انسان با ویژگی او بوده است.
2.جانشین خداوند
یكی دیگر از مبانی كرامت در توصیف انسان،جانشینی خداوند در روی زمین شدن است.این جانشینی اولاً اختصاص به آدم ندارد و شامل همه انسانها است. ثانیاً، حكایت از مقام، ارزش و جایگاه تكوینی در نظام هستی است:و اذ قال ربك للملائكة انی جاعل فی الارض خلیفة.(بقره/30) در این آیه خداوند با «اذ» كه ناظر به واقعیت پیشینی و ذكر خاطره است میگوید:به خاطر بیاور آن هنگامی كه پروردگارت به فرشتگان گفت:من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد.و جالب اینكه فرشتگان میگویند با وجود آنكه ما تسبیح و حمد تو را به جای میآوریم و تو را تقدیس میكنیم،آیا باز لازم است كه موجوداتی را خلیفه خود قرار دهی؟ كه خداوند گویی وقتی با ملائكه سخن میگوید به صراحت مرتبهای بالاتر از آنها را یادآوری میكند و آن خلیفه شدن است.خلیفهای كه گاهی تقدیس و تسبیح میكند و گاهی نمیكند و چه بسا فساد و خونریزی هم میكند، در صورتی كه فرشتگان همگی و همواره تسبیح و تقدیس میكنند.در این آیه خداوند استدلال فرشتگان را رد نمیكند،بلكه میگوید در خلیفه قرار دادن این موجود راز و رمزی است:انی اعلم ما لا تعلمون. به هر حال نسبت به خلیفه شدن انسان نه تنها آدم، در آیات دیگر تأكید میورزد: و هو الذی جعلكم خلائف الارض.(انعام،6/165) و آیات دیگر.(یونس/14)
3.انسان امانت دار خداوند
قرآن،انسان را امانتدار خداوند معرفی میكند و این مسئله را با ذكر مقدمهای بیان میكند و میگوید:این امانت را بر آسمان به زمین و كوهها عرضه كرد، ولی آنان از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسیدند، اما انسان آن را بر دوش كشید:انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال، فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولا(احزاب،33/72) از این تعبیرها استفاده میشود كه پذیرفتن امانت از ویژگیهای انسان است كه همه موجودات جهان آفرینش از پذیرش آن سرباز زدهاند.
سخن درباره معنای امانت و ارتباط آن با كرامت انسان است.بیگمان وقتی گفته میشود برانسان عرضه شد،منظور این نیست كه به صورت تشریعی و عرضه بر یكایك انسان،آنها پذیرفتند،چون میدانیم كه چنین چیزی اتفاق نیافتاده است.پس بایدمنظور از عرضه، نهادن در خمیرمایه و فطرت انسان باشد، چیزی كه میتواند مایه امتیاز انسان از موجودات دیگر به لحاظ ساختار وجودی باشد:با عقل،اختیار و اراده كه انسان را از سایر موجودات برتری ببخشد و روشن است كه این آیه در مقام بیان خبر از مقام و ارزشگزاری است.به همین دلیل اوصاف ظلوم و جهول كه به ظاهر عتاب و خردهگیری به نظر رسد،اما در حقیقت نوعی تمجید است.چون اگر این انسان دارای وصفی است كه میتواند فساد و سفك دما كند و ظلوم و جهول باشد،یعنی قدرت انتخاب دارد و همه حالات خوب و بد برای او فرض است و مانند ملائكه نیست كه:لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون.(تحریم،66/6) و مانند آسمان و زمین و كوهها هم نیستند كه تسلیم او هستند طوعاً و كرهاً:و له اسلم من فی السموات و الارض طوعاً و كرهاً(آل عمران،3/83) لذا موهبتی است كه خدا به انسان داده و در حد خودش ارزش پیدا كرده است، و به همین دلیل آیه امانت به قول علامه طباطبایی دال بر كرامت ذاتی انسان است.10
بنابراین،داشتن استعداد و پذیرش امانت،یكی از مبانی كرامت و شناخت هویت انسان است.
4.دارای علم ویژه خداوند
یكی دیگر از ویژگیهای انسان از نظر قرآن داشتن علم ویژهای است كه خداوند به انسان داده و او به ملائكه عرضه كرده و زمینه پذیرش و خضوع ملائكه شده است:
و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علی الملائكة فقال انبؤنی باسماء هولاء ان كنتم صادقین.(بقره/31)
علامه طباطباییهرچند به صراحت درباره اختصاصیبودن تعلیم اسمابه آدم سخنی نمیگوید،اما با بیان دو نكته در لابلای سخنان خود،گوییخصوصیتی برای آدم قائل نیست.
1) تحمل علم به اسماء آنهم اسمایی كه در توان تعلیم ملائكه نیست،اختصاص به آدم نداشت و همان موجودی كه خلیفه شده بود و ملائكه اعتراض داشتند كه او سفك دماء میكند،و خداوند آن را رد نكرد،مسجود ملائكه واقع شدند.
2) اینكه تعلیم به آدم،تنها تعلیم به نامها نبوده و از چیزهایی نبوده كه ملائك میدانستهاند، و گرنه برای آدم كرامتی نبود11 و از آنجا كه كرامت برای همه انسانها و بنی آدم است،روشن میشود استدلال ایشان ناظر به آدم تنها نیست و آدم در این نقل خصوصیتی ندارد و سجده ملائكه و سرپیچی ابلیس واقعهای خارجی بوده است.12 �
بنابراین،این دانش اختصاص به آدم ندارد و تعلیم آدم از باب ذكر نمونه است. وآنگهی چون در آیات دیگری با تعبیرهای متفاوت ذكر شده است:خلق الانسان.علمه البیان.(الرحمن،55/3ـ4)
خدای رحمان انسان را آفرید و به او بیان را آموخت.الذی علّم بالقلم.علّم الانسان ما لم یعلم(علق،96/4ـ5). خدای رحمان او را بوسیله قلم تعلیم داد. چیزی را كه نمیدانست تعلیم داد.
كه در این دو آیه سخن درباره تعلیم به انسان است، دانشی كه پیش از خلیفه شدن نمیدانست.علمی كه میتوانست هم سخن بگوید و هم بنویسد،در حالی كه پیش از آن چیزی نمیدانست. یعنی پیش از رسیدن به درجه و مرتبه انسانی، این كمال را یافت كمالی كه علم اسماء را آموخت، خلیفه شد ملائكه بر او سجده كردند و بار انامت را هم پذیرفت: و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شیئاً.(نحل،16/78)
5.انسان مثل اعلای خداوند
یكی دیگر از توصیفات قرآن درباره شخصیت انسان، آینه تمام نمای حق شدن انسان است.انسان از نظر قرآن این ظرفیت وجودی را دارد كه بتواند مظهر كامل حضرت حق در روی زمین، بلكه در آسمان و زمین شود. یعنی استعدادی دارد كه میتواند پیاده كننده كارهای خداوندی و تجلی دهندهٔ اسمای حق شود، در هر مرتبهای كه هست. تجلی یك اسم حق یا تجلی عهدهای از اسما و صفات و یا تجلی همه اسما و صفات الهی.
و له المثل الاعلی فی السموات و الارض و هو العزیز الحكیم.(روم،30/27)
و در آسمانها و زمین برای خداوند نمونهٔ والای هر صفت برتر از آن او است و اوست شكست ناپذیر،سنجیده كار.این مثل اعلی بودن از سویی ثابت میكند كه چرا خداوند انسان را كرامت داده و از طرفی بیانگر حقیقت وجودی انسان است. و در همین زمینه در روایات آمده است.مانند:خلق الله آدم علی صورته.13
خداوند آدم را بر صورت خویش آفریده از این رو انسان در مراحل تكامل خود به منزله آینهای میباشند كه تنها و تنها خدا را نشان میدهد به گونهای كه دیگر موجودات نمیتوانند تجلی حق باشند.از این رو وقتی انسان مثل اعلا میشود،كه نشانه و ظهور حضرت حق در روی زمین است، به این معنی است كه عرفا از آن به نظام مظهریت یاد میكنند و تحلیلی خاص دارند كه از بحث این نوشته بیرون است.14
6.تسخیر موجودات جهان آفرینش
انسان از دیدگاه قرآن از آن چنان ارزش و مقامی برخوردار است كه به فرمان خداوند همهٔ موجودات جهان آفرینش در تسخیر او هستند و خداوند ظرفیت وجودی او را به گونهای آفریده كه توانایی به كارگیری موجودات جهان را به نفع خود دارد و میتواند از خورشید، ماه،ستارگان،حیوانات،جمادات و امور غیبی به نفع خود استفاده كند،بلكه آنها را به تسخیر در آورد.در این باره قرآن از تسخیر خورشید و ماه،دریاها،رودها،شب و روز بلكه آنچه در روی زمین، بلكه آنچه در آسمان و زمین برای انسان سخن میگوید و این را به عنوان ارزش و برتری و نعمت میشمارد:و سخّر لكم الشمس و القمر(ابراهیم،14/33) و سخّر لكم الفلك لتجری فی البحر و سخّر لكم الانهار(ابراهیم/32) و سخّر لكم اللیل و النهار و الشمس و القمر(نحل،16/12) و هو الذی سخّر البحر لتأكلوا منه لحماً طریاً (نحل/14) الم ترو ان الله سخّر لكم ما فی السموات و ما فی الارض(لقمان،31/20) و سخّر لكم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً (جاثیه،45/13)و آیات بسیار دیگری كه با همین مضمون آمده و نشان میدهد كه خداوند این نعمت را برای همه انسانها قرار داده و تفاوتی میان آنها نگذاشته و امتیازی خاص برای گروه خاص و عقیدهای خاص تعیین نكرده است.و این آیات نشان می دهد كه در جهانبینی قرآن، انسان از آن جهت كه انسان است همه موجودات جهان آفرینش را مسخر او قرار داده است و در جهت نفع رساندن به انسان آنها را خلق كرده است و شاید بتوان گفت آسمان و زمین،شب،روز خورشید و ماه و دریاها به گونهای آفریده شدهاند كه به انسان سود برسانند:و هو الذی خلق لكم ما فی الارض جمیعاً (بقره،2/29) او كسی است كه آنچه در زمین است برای انسان آفریده و یا در جاهایی دیگر آمده است خداوند برای انسانها زمین را گستراند و آسمان را برافراشت. (بقره/23) و یا در جایی آمده كه آسمان و زمین را آفرید تا شما را بیازماید كه كدامتان نیكوكارتر هستید.(هود/7)
بنابراین تسخیر موجودات و آفرینش جهان برای انسان حكایت از ویژگی و مقام و موقعیت ذاتی انسان میكند.وقتی قرآن میگوید:و آتاكم من كل ما سألتموه (ابراهیم/34) و هر چه از او خواستید به شما داده است،نشان میدهد كه باید این موجود پدیده استثنایی باشد.چون خداوند درباره ملائكه كه ارزش و مقام آنها روشن است میگوید:آنها دارای مقام معلوم و معینی دارند:و ما منا الا له مقام معلوم(صافات،37/164)
نكته قابل توجه اینكه قرآن در مقام بیان ذكر نعمت و نتیجهگیری از آفریدههای خود است و لذا میگوید:فاخرج به من الثمرات رزقالكم(بقره/22، ابراهیم/32) و در مقام بیان شأن و مقام و استعداد و جامعیت و موقعیت انحصاری است، مقامی كه مربوط به ذات است و نه فعلیت و همانطور كه خلیفه بودن و امانتدار بودن نشانگر كرامت است،این تسخیر و خلق انحصاری بیانگر كرامت ذاتی است و همین كه وسیله كشف كرامت باشد، گرچه در سلسله معالیل است،اما شاهد بر كرامت تكوینی انسان و مترتب بر آثاری است كه بعداً درباره آن سخن خواهیم گفت.
7.انسان اشرف مخلوقات
یكی دیگر از شواهد كرامت ذاتی، آیاتی است كه انسان را اشرف مخلوقات میداند و خلق انسان را در نیكوترین صورت معرفی میكند و خداوند با آفرینش وی به كاری كه انجام گرفته آفرین باد میگوید.
هر چند سخن درباره اشرف مخلوقات بودن انسان نگاهی دیگر به انسان و ارزش اوست،اما از آن جا كه قرآن با تعبیرهای مختلف درباره جایگاه انسان سخن گفته،این تعبیر هم در نشان دادن كرامت انسان قابل توجه است.
قرآن كریم پس از شرح چگونگی آفرینش انسان و سیر مراحل آن میگوید:ثم انشأناه خلقاً آخر فتبارك اللّه احسن الخالقین.(مؤمنون،23/14) آنگاه آفرینشی دیگر پدید آوردیم، آفرین باد بر خدا كه بهترین آفرینندگان است. در جایی دیگر آمده است: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم.(تین،95/4) به راستی انسان را در نیكوترین اعتدال آفریدیم.
این توصیفها هر چند ناظر به بهترین آفرینش و نیكوترین صورت انسان است، اما سخنان دیگری در قرآن آمده است كه برتری انسان به گونهای روشنتر بیان میكند:و فضلناهم علی كثیر ممن خلقنا تفضیلاً (اسراء،17/70) تنها به انسان كرامت بخشیده،بلكه او را بر بسیاری از آفریدهها برتری داده است.به همین دلیل میتوان به موقعیت انسان از نگاه قرآن به عنوان اشرف مخلوقات و در بهترین حالت سخن گفت.
8.انسان برخوردار از روح خدایی
در نظر قرآن آفرینش انسان از آن جهت نیكوتر است و ارزش ویژهای دارد كه از روح خودش تركیب یافته و اگر بُعد جسمانی او زمینی و خاكی است،بُعد معنوی و ملكوتی او الهی است:ثم سواه و نفخ فیه من روحه(سجده،32/9) فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین(حجر،15/29، ص،38/72).به همین دلیل انسان كامل میتواند از میان انسانها برخیزد و انتخاب شود و مثل اعلای خداوند و مظهر اسامی و صفات الهی شود. در انسان از نظر وجودی چنین ظرفیتی وجود دارد و قرآن این ارزش را یادآور میشود.
9.انسان دارای اراده و اختیار
یكی دیگر از ویژگیهای انسان كه در مبانی كرامت بسیار مهم و نقش آفرین است، اراده و اختیار انسان است.انسان در پوئیدن راه هدایت و انجام تكالیف الهی خود تصمیم میگیرد.بگونهای آفریده شده كه با گرایشهای دوگانه خیر و شر به دنیا بیاید و با تمایلات گوناگون و فرصت انتخاب آزمایش شود.الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوكم ایكم احسن عملاً(ملك،67/2) خدایی كه مرگ و زندگی را آفرید و با زنده ساختن انسانها به این دنیا آورد تا بیازماید كه كدام یك نیكو كردارتر خواهند بود.بلكه برای این بشر تمام امكانات مادی و معنوی فراهم ساخت و تدارك دیده و آنچه نیاز داشته در اختیار او قرار داده است تا ببیند چگونه از آنها استفاده میكند:انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملاً.(كهف،18/7) بنابراین ارزش انسان به این است كه میتواند كار بد انجام دهد،ولی كار خوب انجام میدهد و به همین دلیل پاداش میگیرد.
میتواند كار خوب انجام ندهد، ولی كارهای خوب انجام میدهد و به همین دلیل توبیخ و مجازات میشود. میگوید هر كه بخواهد ایمان میآورد و هر كه بخواهد،كفر میورزد:و من شاء فلیكفر.(كهف/29) خداوند نخواسته به صورت جبری در كارهای انسان دخالت كند،بلكه خواسته است ناظر و ممتحن اعمال او باشد: فلیعلمن اللّه الذین صدقوا و لیعلمن الكاذبین.(عنكبوت،29/3)
از نظر قرآن،هر انسانی مرهون تلاش و كوشش خود است:و ان لیس للانسان الا ما سعی (نجم،53/39) و نتیجه سعی خود را میبیند:فاولئك كان سعیهم مشكورا.(اسراء،17/19)
اگر نیكی كردند به خود كردهاند و اگر بد كرداری نمودند،آن هم به خودشان باز میگردد:ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها.(اسراء/7)كسی نمیتواند آنها را مجبور كند،اگر مجبور كرد ارزش ندارد.ارزش كار به انتخاب و اختیار انسان است:من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها.(فصلت،41/46) هر كس كار خوب كند به سود خودش و هر كس كار بد انجام دهد، به زیان خودش است.
10.ارزش حیات و زندگی انسان
از نظر قرآن،انسان دارای آن چنان ارزشی است كه حیات یك انسان مساوی با حیات همه انسانها،ومرگ او مساوی است با مرگ همه انسانها.اگر كسی انسانی را بدون دلیل بكشدگویی كه انسانها را كشته است و اگر فردی را زنده كند،گویی همه انسانها را زنده كرده است:من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فكانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فكانما احیاء الناس جمیعاً.(مائده،5/32)
از دیدگاه قرآن حیات انسان مهم است،از این رو كیفیت مهم است، حیات یك انسان و به �
درباره ما
سلام به همه بازدیدکنندگان گرامی اینجانب امیددارم شما بازدیدکنندگان محترم پس از بازدید از این وبلاگ در نظر سنجی شرکت کرده و در صورت داشتن نظرات سازنده آن را برای ما ارسال نمایید. قابل ذکر است که این وبلاگ حاضر به تبادل لینک با تمام وبلاگ ها و وب سایت ها می باشد. جمع آوری متون خلاصه درس ها توسط جناب آقای محمد حسین رجبیان دبیر دین و زندگی شهرستان خمین صورت گرفته است. با تشکر مدیر وبلاگ احسان افتخاری زاده
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
پیوندهای روزانه
آمار سایت